جدول جو
جدول جو

معنی گرده پز - جستجوی لغت در جدول جو

گرده پز
نانوایی که نان گرده بپزد
تصویری از گرده پز
تصویر گرده پز
فرهنگ فارسی عمید
گرده پز
(لِ نِ)
آنکه نان گرد پزد. نان پز که نانهای او گرد باشد:
همان گردۀ نرم چون لیف خز
کز او پخته شد گردۀ گرده پز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گرده پز
کسی که نان گرد پزد: همان گرده نرم چون لیف خز کزو پخته شد گرده گرده پز. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرده پا
تصویر خرده پا
ویژگی کاسب کم بضاعت، دوره گرد و کم مایه، کم درآمد، نوپا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنده پز
تصویر گنده پز
کسی که چیزهای گندیده و پست بپزد
فرهنگ فارسی عمید
(خُ دَ / دِ)
آنکه سرمایه کم دارد. فقیر. کم بضاعت. تنگ سرمایه. مردم کم بضاعت از رعایا. (یادداشت بخط مؤلف) ، آنکه بکارهای کوچک بپردازد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ پَ)
عمل نانوای خرده پز. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ پَ)
شغل و عمل گنده پز. رجوع به گنده پز شود
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ گَهْ)
مخفف گرده گاه، قد و قامت. (ولف). و رجوع به گرده گاه شود.
- گرده گه برکشیدن، کنایه از بلندبالا شدن. کشاله کردن:
ز پستی و کندی به مردی رسید
توانگر شد و گرده گه برکشید.
فردوسی.
میان تنگ و باریک همچون پلنگ
کجا گرده گه برکشد روز جنگ.
فردوسی.
و رجوع به گرده گاه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ / دِ یِ)
دهی است از دهستان یافت هوراند شهرستان اهر، واقع در21هزارگزی جنوب خاوری هوراند و 29هزارگزی راه شوسۀاهر به کلیبر. هوای این منطقه کوهستانی و معتدل و دارای 36 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه قره سو و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات، برنج، پنبه، انگور و توت و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است. این ده محل سکونت ایل حسینکلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ)
دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه که در 20هزارگزی شمال باختری میاندوآب و 12هزارگزی شمال راه شوسۀ میاندوآب به مهاباد واقع است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 275 تن است. آب آن از سیمین رود و چاه تأمین میشود. محصول آن غلات، چغندر و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ دَدهْ)
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در 15هزارگزی شمال خاور مراغه و 20هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو مراغه به قره آغاج. هوای آن معتدل و دارای 481 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه مردق تأمین میشود. محصول آن غلات، نخود و زردآلو. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ / دِ)
ساحتی مدور. فضایی کوچک تر از میدان. جای گرد
لغت نامه دهخدا
(حِ مَ کَ دَ / دِ)
مطبخی. طباخ. آشپز. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). خوردی پز. خوراک پز
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
پیهی باشد بر روی کلیه ها. فروقه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ نِ)
آنکه چیزهای پست و متعفن پزد، چون شکنبه و روده و امثال آن، آنکه بد پزد:
اوستاد تمام گنده پزان.
شیخ بهائی.
- امثال:
هر گنده پزی را گنده خوری است. (از شاهد صادق) ، نظیر: هر گنده خوری را گنده پزی می باید. (از مجموعۀ امثال چ هند) (امثال و حکم دهخدا ج 4 ص 1973).
رجوع به گنده پزی شود
لغت نامه دهخدا
(حِ دَ / دِ)
نانوائی که نانهای خود را بتعداد معین پزد و به افراد فروشد. آنکه عمده پز نیست. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گِ دِ شَ)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 40هزارگزی باختر مهاباد و 18هزارگزی خاور شوسۀ خانه به نقده. هوای آن معتدل و دارای 203 تن جمعیت است. آب آنجا از رود خانه قلعه تاسیان تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ / دِ پَ)
عمل پختن نان گرد. رجوع به گرده پز شود
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ / دِ بُ)
همان گردبر است. (آنندراج). برماه. برماهه. برمای. مته. مثقب. سکنه. اسکنه
لغت نامه دهخدا
(دی دَ / دِ)
آنکه مرق پزد. مرقه پز. مرّاق. خردی فروش:
زین سپس شاید سنایی گر نگویی هیچ مدح
زآن کجا ممدوح تو خردی پز و بقال مانده.
سنایی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گنده پزی
تصویر گنده پزی
شغل و عمل گنده پز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرده بر
تصویر گرده بر
برماه برماهه مثقبه اسکنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرده پیه
تصویر گرده پیه
پیهی است بر روی کلیتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرده جا
تصویر گرده جا
فضایی مدور کوچکتر از میدان
فرهنگ لغت هوشیار
یا گرده گه برکشیدن، قد کشیدن بلند بالا شدن: زپستی و کندی بمردی رسید توانگر شد و گرده گه برکشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده پا
تصویر پرده پا
پاپرده دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورده پز
تصویر خورده پز
طباخی آشپز خوردی پز
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که چیز های متعفن و پست پزد و فروشد (مانند شکنبه و روده) : اوستاد تمام گنده پزان، آنکه بد پزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرده پزی
تصویر گرده پزی
عمل پختن نان مدور شغل گرده پز، دکان گرده پز
فرهنگ لغت هوشیار
کم درآمد، کم سرمایه، قشر آسیب پذیر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن گنده پر کافر را، دلیل بر دنیا بود و مسلمان را، دلیل بر مال حلال است و دیدن گنده پر کافر را، دلیل بر مال حرام کند. اگر دید با گنده پری مجامعت نمود، دلیل که مراد دنیائی حاصل شود. محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
نام شالیزار معروفی در دهکده ی چارز کلارآباد
فرهنگ گویش مازندرانی